برچسب ها : اولین، لر، تاریخ، کتاب ,
شماره تماس با ما 09388807011
برچسب ها : اولین، لر، تاریخ، کتاب ,
تاريخچه و نژاد:
چيزی که واضح و روشن است ،اينست که بررسيهاي زبان شناسي و فرهنگي، نشان دهنده پيوستگي قومي لرها با ديگر اقوام ايراني به ويژه شعبه پارسي است. لران قديمي ترين قبايل آريايي ايران زمين مي باشند که از روزگاران کهن در نواحي غرب وجنوب غرب و در امتداد دامنه هاي زاگرس ساکن بوده و هستند .(۱)
*(نوشتاری از بابايادگار)*بر خلاف زبان لری که کتیبه های پارسی باستان نیکان ان هستند شما هیچ کتیبه یا نوشته ترکی در ایران به ان قدمت پیدا نمی کنید. در عراق هم به گویش مانند لری می گويند پاهلی و متکلمين را کردهای پاهلی می خوانند. همچنين در شرفنامه چهار قوم کرد را : لر و کلهر و گوران و کرمانج خوانده اند. و همانطور که زبان شناسان می دانند زبان لری ما بين زبان فارسی و زبان کردی است. انچه پان تورکها و پان عربها مي خواهنند بکنند اينست که اقوام ايرانی را از هم جدا کنند که خيال باطلی است زيرا کسی ايرانی تر از لر و کرد نيست.در ضمن بايد بگويم که هم اکنون نيز لرها ، کردها را برادر خود می دانند.
آريايی ها ((ايرانی ها-مادها-پارتها-پارسها،با فارسهای امروز اشتباه نشود، زیرا زبان لری و کردی بیشتر به پارسی باستان نزدیک هستند و زبان فارسی امروز بیشتر به زبان پارتها)) با اميخته شدن با اقوام کاسي و گوتی و لولوبی و ماننا و ايلامی قوم امروز ايرانی را پديد اورده اند.*
*در اذهان عمومی لرها، آنها خود را برادر کردها می دانند زيرا چه از لحاظ نوع رقص و موسيقی و زبان و... بين آنها شباهت های بسياری وجود دارد.
لرستان در دوره کاسی ها
کاسيان قبل از مادها وپارس ها از ارتفاعات قفقازيه و آذربايجان به جنوب غربی ايران روي آوردند ولی در ابتداي امر در نواحي درياي مازندران سکونت کردند ونام خود را به اين دريا دادند وآنرا دريای کاسپی يا کاشی ناميدند و اين دريا در اصطلاح اروپاپی بنام دريای کاسپين (Caspian) شهرت دارد.استرابون (Strabon) مورخ يونانی نقل کرده که اقوام کاسووا در ابتدای مهاجرت خود در کناره دريای کاسپين سکونت نمودند ونام خود را به اين دريا دادند.افراسياب تورانی طبق اوستا برای دست يافتن به فر کيانی در اين دريا فرورفت ونااميد برگشت و ديگر دريای وورو کاش (Vouro-kasha) می باشد.
دارمستتر در توضيح از اين واژه معتقد شده که وورو مخفف فراخ است وهر دو پهلوی و فارسی از يک ريشه می باشند.بنابراين اين واژه ووروکاش بمعنی دريای فراخ وبزرگ کاشی ودريای کاسپين مي باشد. واژه کاشی در کتيبه های بابلی به عبارت کاسی يا کاسپی آمده واقوام کاسی (کاشی)در زمان مهاجرت بتدريج در شهرهای کاشان وقزوين نيز سکونت نمودند ونام خود را بر اين دو شهر داده اند.(2)
اين قوم كه همزمان و به موازات عيلاميها بر بخشهايي از لرستان تسلط داشته اند ، قومی بودند که چيره دستي فوق العاده اي در ساختن مصنوعات مفرغي به دست آوردند .آنان مهمترين قبايل كوهستاني زاگرس شمرده ميشدند و پيشه دامداري داشته و با زباني كه با عيلامي قرابت داشت سخن ميگفتند .آنان سوار كاراني دلير و جنگجو بودند و بارها با همسايگان خود از جمله عيلاميها و بابليها در افتادند.آنها حتي توانستند دولت بابل را سرنگون ساخته و مدت شش قرن بر آن سرزمين حكمراني نمايند .حكومت كاسيها بر بابل در نتيجه شكست از عيلاميها به پايان رسيد .آنها پس از شكست از عيلاميها به سرزمين كوهستاني خود يعني لرستان بازگشتند .
لرستان در دوران ماد ،هخامنشی ،سلوكی ،و اشكانی
.اسكندر مقدوني در هجوم به ايران چون اين طايفه را مطيع نميديد، با قوايي عظيم آنان را محاصره و پس از چهل روز وادار به تسليم كرد .ولي پس از مرگ اسكندر دوباره آزادي خود را باز يافتند.
لرستان در زمان ساسانيان:
لرستان در دوره ساسانيان ، از لحاظ تقسيمات كشوري جزو سرزمين ((پهله )) يا ((پهلو ))محسوب مي شد. يعني سرزميني كه بعدها توسط اعراب جبال خوانده شد .
سرزمين پهله خود به نواحي كوچكتري تقسيم مي گرديد. چنانكه لرستان و منطقه غربي آن يعني پشتكوه (ايلام )را به ترتيب به ((مهرگان كدك ))و ماسبذان ناميده مي شد. اين دو نام تا قرون نخستين اسلامي همچنان به اين نواحي اطلاق مي شد و با تغيير در اعراب آنها مهر جانقذق و ماسبذان خوانده مي شدند . از شهرهاي مشهور منطقه مهرگان كدك يا لرستان عهد ساساني شهرهاي صيمره و شاپور خواست (خرم آباد )را مي توان نام برد. شهر سيمره حاكم نشين منطقه و شاپور خواست كه گفته ميشود توسط شاپور (اول) بنا نهاده شده بود از شهرهاي آباد و پر رونق دوره ساساني محسوب مي گرديد .
حمدالله مستوفی , نام لران را بمحلی موسوم به لور واقع در گردنه ي مانرود نسبت ميدهد و مي نويسد :
" وقوع اين اسم بر آن قوم, به وجهي گويند از آن است که در ولايت مانرود دهي است که آن را کرد خوانند ودر آن حدودبندي که آن را بزبان لري کول خوانند و در آن بند موضعي که آن را لر خوانند" (3)
شايد علل نسبت دادن لران به اين سرزمين مربوط به خاطره ی شهر اللور باشد که جغرافی دانان عرب درباره ی آن بحث کرده اند و امروزه نيز نام صحرای لور واقع در شمال دزفول, هنوز زنده است.
محلهای ديگری نيز يافت می شود که نام آنها همانند لور می باشد از جمله لير محلی واقع در ناحيه گندی شاپور (جندی شاپور) و ليراوی واقع در کهگلويه است. احتمالا کلمه لر همان واژه لور است, چنانکه در لری پول را پيل ميگويند.
ياقوت حموی نيز از محلي به نام لردجان (لردگان) نام برده است . به گفته استخري لردگان پايتخت بخش سردان می باشد که بين کهگلويه(کوه کيلويه) وبختياری قرار دارد. در سيمره نيز محلي بنام لورت ياليرت است.
مسعودی ضمن ذکر فهرست طوايف کرد, از قبايل لريه نيز نام برده است.
ياقوت حموي با اينکه از لران سخن مي گويد , واژه اکراد را بکار برده ومی گويد:
" اکراد قبايلی هستند که در کوههای بين خوزستان واصفهان زندگی ميکنند ومحل اين قبايل را بلاد اللور يا لرستان مينامند."(4)
در اواسط قرن ششم(6.ه.ق) لرستان به دو قسمت لر بزرگ و لرکوچک تقسيم شد .منظور از لر کوچک همان از لرستان کنونی و مقصود از لر بزرگ بختياري و کوه کيلويه است . بين اراضي لر نشين مزبور قسمتي قرار داشت که دامنه ي آن تا شيراز کشيده ميشده وآنرا شولستان ميناميدند وامروز اين خاک بنام ممسني معروف است .
لر کوچک وبزرگ از اواخر قرن ششم ببعد بزرگان وامرائي داشت که نام بعضي از آنها در ادبيات پارسي مخلد وجاويدان مانده است . امراء لر بزرگ که آنها را اتابکان لرستان ،به دنبال ضعف و تجزيه دولت سلجوقي، شجاع الدين خورشيد نيز همچون امراي بلاد ديگر فرصت را مغتنم شمرده ،لرستان را در قبضه اختيار گرفته و بر خود عنوان اتابك (که واژه اي تركی است كه از اتا به معني پدر و بيگ يعنی بزرگ است ساخته شده را نهاد.) و بدین ترتیب او سلسله اتابكان لر كوچك را بنيان نهاد.
خاندان فضلويه که از امرای لر بزرگ بودند شهرت بيشتری داشتند، علت اين امر آن بود که خاک لر بزرگ بين شولستان وعراق عجم وعراق عرب وفارس قرار داشت و امراي آن منطقه طبعا با حکام نواحي اخير رابطه داشته گاهی در حال صلح وزمانی در وضع جنگ ونزاع بسر مي بردند.(5)
اتابكان لر كوچك با هر وسيله ای که توانستند موقعيت و اقتدار خود را تا اواسط دوره صفوي با گردن نهادن به يوغ فرمانروايان وقت ايران از جمله سلاطين خوارزمشاهی،مغولان ،تيموريان ،تركمانان ، قراقويونلو و اق قو يونلو و تا پايان پادشاهان صفوی حفظ نمايند .از اتابكان لر كوچك چند تن با درايت و سياست بودند كه از آن جمله شجاع الدين خورشيد موسس سلسله ، حسام الدين خليل (حدود 640هجري )،ملك عزالدين (804_750 ه ق ) ميتوان نام برد.
لرها همواره در وطن دوستی و پاسداری از وطن خود همانند بقيه ايرانيان ،غيرت نشان می دهند.به عنوان مثال خدمات اين سردار دلير(علی مردان خان) و نام آور لرستانی در برابر هجوم افغانها در پايان دوره صفوي و مقاومت سر سختانه او در برابر قوای عثمانی و همچنين رشادتهای فراوان وی در ركاب نادر شاه افشار جهت بر قراری صلح و ثبات و دفع متجاوزان از كشور ،بسيار در خور توجه و تحسين انگيز است.
آخرين حکومت لرها نيز به کريمخان زند میرسد .(البته به دلیل مدت حکومت کم این سلسله نمیتوان در مورد تاثیر یا نوع حکومت آنان بر کشور نظری با اطمینان داد) او از طوايف لر ساکن ملاير بود و بعد از دوره 40 ساله حکومت زنديه با به قدرت رسیدن این فردخائن و عقده ای(آغا محمد خان قاجار) و جانشينان بيکفايت و بی لياقت و وطن فروش قاجاريه اکثر نواحی ایران جدا گشت. ولی ...
آغا محمد خان ،باني سلسله قاجاريه ،به علت كينه ای كه از لر های زنديه در دل داشت نسبت به همه لرها با ديده دشمنی می نگريست واسباب ضعف اين قوم را به هر نحوی كه توانست فراهم آورد چنانكه برخی از طوايف لرستان را به قزوين كوچانيد . همچنين چون واليان لرستان را رقيبی خطر ناك ميپنداشت در تضعيف آنها كوشيد.
اشياء مفرغی لرستان:
در مدتی متجاوز از 20 سال آنچه که روستاييان در ناحيه کرمانشاه ومخصوصادر هرسين ,الشتر و
خرم آباد که در شمال لرستان است يافته بودند مجموعه هاي خصوصی و موزه هاي اروپا وآمريکا را با هزاران شي ء مفرغی وآهنی مزين ساخت . اين اشياء در قبوری پيدا شده که تاکنون هيچ يک از آنها از نظر علمی حفاری نگرديده . اين قبور گودال هاي هستند که گاهي سنگ فرش شده اندو همواره با لوحه سنگ بزرگی که به پنها گذاشته شده، پوشيده است. واين اشياء عبارتند از شمشير آهنی و خنجر مفرغي و کلنگ برنزی وسنجاق هاي برنزی و سيتولهای مفرغی (نوعی ظروف مخصوص سفالين.
'>م.)(6)
رمان گريشمن در اين کتاب توضيحاتي خوبي درباره تمدن اين اشياء اشاره کرده برای علاقه مندان به تاريخ ايران باستان. '>و يک تارنمای زيبا برای ديدن اين مفرغ ها Bronze Sculpture of Lurestan
شهرهای مهم اين مناطق (لر نشين) :
1-خرم آباد :
خرم آباد (که در زبان محلی به آن خورمووه گفته می شود) را که بسياری از مورخان اروپايی بر اين باورند که اين محل با خايدالوی متون آشوری مطابقت مي کند .آنچه مسلم است خرم آباد در دوره ی عيلاميان ،از شهرهای اين قوم بوده، ولي بدنبال انقراض آنان اهميت خود را از دست داده است.(7)
ژاک دومرگان، عضو هيئت علمي فرانسه در ايران معتقد بود که لرستان از ايالتهای عيلام قديم بوده وخرم آباد همان خايدالو يکی از چهار شهر معتبر عيلاميان بوده است.(8)
فردوسی براين عقيده بود که اين شهر در زمان شاهپور ذوالاکتاف ساخته شده است وتاريخ بنايش را همزمان ايجاد گندی شاپور دانسته است.
بنابراين ميتوان گفت که خرم آباد امروزی در عهد ساسانيان در محل خايدالو بنا شده است واتابکان لرستان نيز در سده ی 5 ه.ق بر لرستان دست يافتند،خرم آباد را روي خرابه های شهر ساسانی،بنا کرده اند وبانی آبادانی آن در سال 580 ه.ق اتابک شجاع الدين خورشيد بوده است(9)
۲-بروجرد:
شواهد و اشارات تاريخی حاکی است كه بروجرد از شهرهای قبل از اسلام بوده و دلايل زبانشناسی نيز واژه بروجرد را با تركيب دو جزء "برو" + "گرد" موجوديت اين شهر را به پيش از اسلام ميرساند زيرا كه گرد در زبانهای قديمی ايران به معنای شهر ميباشد. حدود العالم تاليف 372 ه. ق. بروجرد را شهری خرم و پرميوه توصيف ميکند. به نوشته ياقوت حموی در معجم البلدان (اوايل قرن 8 هجری) بروجرد با خضارات و خيرات و همچنين دارای نخلهای مرغوب و زعفران بسيار بوده است.
همين جغرافی نويس اسلامی در كتاب المشترك رازان را كوی بزرگی در بروجرد ياد ميكند. به نوشته ابن اثير شهر دارای خندق بزرگی در اطراف بوده كه اكنون ميتوان آثار و علايمی از آن را مشاهده كرد. در حملات ويرانگر مغول (616 ه. ق.) صدمه و زيان بسياری به شهر وارد شده و منابع تاريخی، خرابی شهر را در حد وسيعی گزارش كرده اند. ولی حمدالله مستوفی در سال 740 ه. ق. در نزهه القلوب از آبادی شهر ياد كرده و آن را دارای دو جامع عتيق و جديد دانسته است.
شهر در آغاز دوره قاجار وسعت گرفت. در همان زمان حاج زين العابدين شيروانی مورخ مشهور در بستان السياحه مينويسد:حسام السلطنه بروجرد دورش را حصار كشيد و راستا و بازار مسقف و دكاكين مكلف به اتمام رسانيد. به طور کلی شهر فعلی بروجرد دارای بافت قديمی بسيار زيبايی است و ساختمانهای قديمی و خانه های مسكونی آن از تزيينات جالب چون در و پنجره ارسی های بديعی برخوردار است. بازار كهنه بروجرد نيز هم اكنون همان طرح قديمی خود را حفظ كرده و داد و ستد آن رونق چشمگيری دارد. بروجرد که هنوز در لهجه محلی همان نام اصلی آن یعنی وروگرد(بروگرد) گفته می شود.
3-ايلام:
سرزمين ايلام از ديرباز مهد تمدن بوده وهمواره محل سکونت اقوامی بوده که در اطراف وحاشيه ی روز سيمره گرد آمده وتمدن منطقه ی ايلام داشته است،دره سيمره نقش بزرگی در شکوفايی تاريخ وتمدن منطقه ايلام داشته است، زيرا مهمترين راه ارتباطی بين تمدن کوهها وتمدن جلگه های جنوب غرب ايران سرزمين مي گذشته است. استان ايلام از نظر آثار تاريخی ونقاط ديدنی بسيار غنی است وتاکنون در نواحی دره شهر ،هيلان،شيروان،آرمو ،ايوان غرب و ... آثار تاريخی از عصر مفرغ،هخامنشيان،اشکانيان،ساسانيان و...کشف وبه ثبت رسيده است.(10)
4-کهگلويه وبوير احمد:
از دوناحيه کهگلويه و بوير احمد تشکيل گرديده .
برخی از مورخان براين باورند که مهرگان پسر روزبه ،پادشاه زمينگان(محل جايگاه)گيلويه بود،پس از مهرگان برادرش سلمه شاه شد.گلو يا گيلويه که از مردم خمايگاه سفلی از ولايت استخر بود،نزد سلمه آمد وبه خدمتگذاری پرداخت. چون سلمه درگذشت گيلويه آنجا را تصرف کرد وچون قدرتی بدست آورد،اين سرزمين را بنام او خواندند.(11)
مؤلف فارسنامه ی ناصری بر اين باور است که درخت کيالک(زال زالک) در کوهستانهای اين سرزمين بيشتر از ديگر نقاط پارس وجود دارد. وچون ميوه ی وحشی زال زالک را در اين منطقه گيلويه گويند،بدين مناسبت اين سرزمين را کُه گيلويه ناميده اند.(12)
اما اين نظريه درست نيست ، زيرا درخت زال زالک منحصر به اين استان نمی باشد وبطور طبيعی در سرتاسر لرستان وبختياری يافت مي شود ودر کهگيلويه سيسه ناميده مي شود.
ظاهرا کيارک در شيراز رايج است نه بين لرهای کهگيلويه.
" تل خسرو(کهگيلويه)کوهستانی است در شمال ولايت بهبهان...در روزگار پيشين آن را رم زميگان که معنی بلوک سرد است می ناميده اند ودر سده ی 3 ه.ق به نام کوه گيلويه معروف گرديد".(13)
"طايفه ی بوير احمد،ناحيه ی تل خسروی وچند محل از بلاد شاپور ناحيه ی رون (Reven) را متصرفشده ،تمامی آنها به ناحيه ی بوير احمد مشهور گشته است.(14)
۵-ياسوج:
نام بومی ياسوج ، ياسيج است که در کنار رودآبشار ،دامنه ی قلعه ی دنا واقع شده است .که زمانی مرکز نفوذ خانهای بوير احمد عليا بود . سابقه ی تل خسرو بيش از2000 سال است، ولی احداث ابنيه ی معاصر آناز سال 1309ه.ش آغاز شدوتا سال 1323 ه.ش ادامه داشت وپس از اين تاريخ متروک گشت.
از عوامل ايجاد شهر ياسوج شرايط اقليمي وخاک و جنگلهای سرسبز بلوط و دره ها وکوهها وتپه های زيبا ومنابع فراوان آب است
۶-چهار محال وبختياری :
براساس کتيبه ها وسنگ نبشته های گوناگونی که بدست آمده، منطقه ی چهر ومحال بختياری در زمان کوروش هخامنشی وجود داشته ومردم در جنگهای مختلف شرکت می کردند.
زبان :
پس از انقراض ساسانيان، آنچه پايداری وغلبه ی معنوی ايرانيان بر اعراب گشت ، فرهنگ وزبان قوم ايرانی است.
مردم لر نيز همانند ديگر ايرانيان ، گرچه کيش باستاني خود را به مرور زمان رها کرده وبه آيين اسلام درآمدند ولي زبان کهن خويش را نگاهداري نمودند . بسياري از واژههاي لري اغلب ريشه هاي باستاني دارند و به احتمالا تعداد زيادي از اين واژه ها مربوط به زبانهاي كاسي و عيلامي مي باشد . گفته مي شود زبان پارسي در زمان امپراتوريهاي هخامنشي ، اشكاني و ساساني در لرستان گسترش يافته است .
در بين زبانهاي جنوب غربي ايران ،زبان (گويش)لري بزرگترين رابطه را با زبان فارسي دارد. كه هر دوي آنها دنباله پارسي ميانه، زبان پارتيان قرن هشتم بعد از ميلاد هستند ،و همانگونه كه مي دانيم پارسي ميانه، زبان پارتيان و ساسانيان بود كه به تدريج تغيير شكل داده و به صورت زبان فارسي نزديك است كه بعضي معتقدند اين زبان در گذشته نه چندان دور از فارسي منشعب شده است .
گويش مردم لرستان بيشتر لري ولکي است. بر اساس مطالعات زبان شناسي ، زبانهاي لري و لكي جزو زبانهاي هندو _ اروپايي به شمار مي آيند. زبانهاي ايراني شامل زبانهاي ايراني شرقي ، و زبانهاي ايراني غربي مي باشد . لكي و لري جزو زبانهاي ايراني غربي محسوب مي شوند .
باختری :گويشهاي لری ، بروجردی ، ملايری ،نهاوندی ،وغيره لری
خاوری :شامل گويش های بختياری ،دزفولی، شوشتری ،وغيره
لکها بيشتر در نواحی نورآباد وکوهدشت والشتر ساکن اند ولرها در خرم آباد و بروجرد و اشترينان (اشتربانان)... مستقر هستند. گويش لری بختياری که تفاوتي با لری خرم آبادی دارد در اليگودرز و روستاهاي اطراف و طايفه هاي چهار لنگ بختياری رايج است.(15)
در ملاير ونهاوند وتويسرکان به لری و لکی سخن گفته می شود در ايلام هم در قسمت های شمالی آن که همرز با کرمانشاه است لکی بيشتر رايج است و در قسمت های ديگر لری سخن ميگويند وطوايف لک که در نواحي شمال استان بسر ميبرند ،طايفه مکي که بين کرمانشاه وهيلان زندگی ميکنند وبه لهجه کردی جنوبی تکلم ميکنند که شبيه لهجه کلهر است ودر قمسمت جنوبی استان کردان شوهان هستند که به لهجه کردی کرمانجی سخن ميگويند.(16)
در کهگيلويه وبوير احمد وچهار محال بختياری تا لر های ممسنی همه به گويش لری با اختلاف های اندکی سخن ميگويند البته گروههای مهاجری هم بوجود دارد که بگويش های دیگری سخن میگویند و بیشتر مردمان لری سخن می گويند.
برچسب ها : لر, اقوام لر, لرها, لرستان, تاریخچه لر ,
تاریخ تمدن قوم لر,چگونگی ریشه اجداد و نیاکان برامده از بومیان,عیلامیان,کاسیان در تاریخ باستان و تاثیرات و وقایع این قوم با تمدن که در دوره های ورود و اسکان که با همه علوم,ارتباطات,فرهنگ و ریشه ای را که در سرزمین لران در هم امیختن,و چگونگی قوه یافتن این سه قوم در طول تمامی دوره های باستان برپایه علومی که هر کدام مختص به دانش و تکامل خود داشتند و با پذیرش درک افکار و فرهنگ یکدیگر و بکار بردن ان علوم خود که پایه ای کردند بر ساختن تمدنی با قوای جنگاوری ها,و از اثار,اشیائ باستانی,کتیبه ها و لوحه های متعلق به پیشینه این قوم در مناطق سرزمین لران,اشکار حقایق در مورد تکامل های فرهنگی اجتماعی زبانی وگفتاری,عظمت ها و شکوفایی های علمی کاسیان و ثمره با تمدنی که ما امروزه با نام لر می دانیم,و چگونگی اظهارات بی اساس و ناباوری هایی که بر قوم لر مثال زده اند,یا حقایقی که با مطالعه کتب تاریخ اشکار گشته و چهره تمدنی قوم لر را به یقین با این حقیقت ها میتوان درک کرد در
لطفا قبل از مطالعه این مطب به این نکات مهم توجه بفرمایید(این مطلب تکیه بر منابع تاریخی به چگونگی تاریخ بومیان ایرانی در زاگرس ما قبل تاریخ-کاسیان-تا حدودی نیز عیلامیان-می پردازد و هیچ درمورد تاریخ ورود و خروج اریاییان و دیگر اقوام در دیگر نقاط مرتبط نمیشود.و قصد کوچک شماردن قوم دیگری ندارد.و تنها درمورد حقیقت های سرزمین لران تا اشکار ساختن چهره واقعی تمدن در این سرزمین
در ان دوره ها که بیشتر اقوامی که به مثال از اسیای میانه و غیر به فلات ایران کوچ کردند و گاها ریشه در خاک زدند در هر دوره از زمان تاریخ انوقت که تاریخ رو به تکامل بود همگی هربار که بر هم می رسیدند بر یکدیگر تاثیر و در سیر تکاملی ارتباط زبانی و فرهنگی و اجتماعی هم تاثیرات انکار ناپذیری می گذاشتند.چرا که امروزه این تاثیرات شباهت هایی را بوجود اورده که شک و گمان و تبعیض نژادی و خیال نژاد برتری و زیرمجموعه دیگری را بوجود اورده که گاها در این هیاهوهای نشان برتری قومی را تا حدود نابودی فرهنگی می کشانند حتی باستان شناسانی نیز این افکار نااگاهانه را بر خود حاکم کرده اند و هیجگاه بران نشدند که تمام اقوام از هرانچه که تاریخ بیان دارد چنین بر میاید که همگی از محدوده یک سرزمین و در سال های نزدیک بهم از راه قفقاز و غیر رو به کوچ بر سرزمین های ایران اوردند(عده ای از اقوامی که امروزه از نژادهای ایرانی و(اریا) میدانیم نیز پس از جدا شدن از اقوام هندی اروپایی(اریایی)از سمت شرق با توقف ها و تاثیراتی در کناره رود هامون در سیستان و غیر در 8 هزارسال بعد از اسکان بومیان در فلات ایران سکونت گزیدند) و همگی در تکامل فرهنگ بشری نقش ایفا نمودند اما نکته قابل درک و پرداخت انست که در ان دوره از تاریخ که تمامی اقوام کره خاکی به ان حد از توان رسیدند که بران شدند که با شروع کوچ نشینی خود را به سرزمین مورد نظر که در افکار خود پرورانده بودند برسانند که در خاک ان ریشه کنند به مثال اقوام بومی فلات ایران 8هزار سال قبل از مهاجرت اریاییان(عیلامیان-با ازمایش های ژنیتیکی هم سان و هم تیره شان نامعلوم است)-کاششوها(کاسیان)-لولوبیان(تاثیرگذار در قوم لر)-گوتی ها(ساکنین سرزمین گوتیوم واقع در کوههای شمالی بابل بودند و سرزمین ابتدایی گوتیان ،کوههای زاگرس بین کارون و دجله است)-مانائیان-کاسپی ها-اورارتو-و دیگر قوم و قبیله های دیگر سرزمین ها)بودند که حدودا در یک دوره از زمان تاریخ بر ایران وارد و بر خاک اش ریشه زدند که ما امروزه انان را بومیان ایران زمین قبل از اریاییان و یا حال همانگونه که تاریخ در اسناد تاریخی و مدارک باستانی بر ما گواه می دهد که قبل از استقرار اریاییان در فلات ایران جایگاه زیست اقوام بومی بوده است که انان به نام اسیانی میدانیم.این اقوام بومی منابع اسنادی و تاریخی چون اثار-ابزار خط و متون خط-برجای مانده که در زبان فرهنگ تمدن یکدیگر تاثیر می نهادند از جمله این اقوام عبارتند از ایلامی ها-گوتی ها-لولوبی ها-کاسی ها-اوراتورها-اماردها-تیپوری ها می دانیم هرچند اظهاراتی بر بومی بودن اریاییان زده اند که از ایران به دیگر سرزمین ها کوچ کرده اند و یا حتی اضهاراتی در مورد لولوبی بودن اقوام لر داشته اند که هر چند احتمالا در حدود لرستان زیست کرده اند و لولوبیان را از اجداد لران دانسته اند اما نکته قابل توجه در ان است که همگی در اندازه های اظهار نظر و شباهت های زبانی و اثری اند که هیچگونه اسناد و مستندات تاریخ ارائه نکرده اند و نظریه های بسیار در مورد قوم ها و سکونت ها و خواستگا هاشان داده اند که همه اظهاراتند و ما کلی ادامه می دهیم
حال این اقوام هر کدام به موازات تاریخ ورودشان پیش تر یا هماهنگ با دیگری در این سرزمین قوه ی خود را قوای بخشیدند به شکوه و عظمت فرهنگی و علوم و فنون جنگ اوری بسیاری دست یافتند و در طول تاریخ بارها بر یکدیگر یورش بردند و بسیار کوچانده شدند و اثراتی بر دیگر بجا گذاشتند یا گاها تا انجایی پیش رفتند که با اتحاد یکدیگر دورانی را در کناره محدوده مرزی هم زیست و قدرت افزونی کردند.به مثال تمدن و حکومت عیلامیان که از قدرتمندترین اقوام بومی ایران بشمار می رود که در دوران های مختلف بسیاری از این اقوام و اقوام دیگر در مدنظر شما را در حدود مرزی یا گاها میانه مرزی در خود زیست داده است یا کاسیان که در 3 هزار سال ق.م در حدود دره های لرستان و بختیاری تا مناطق پشتکوه و پیشکوه تا همدان(اکسیان) تا کرند یا جنوب کرمانشاهان در کناره یا میانه تمدنی به مانند عیلام زیست و قدرت افزونی کردند و تا انجایی به پیش رفتند که به مانند عیلامیان توانستند بارها بر دشمنان حمله کنند و حکومتی به مانند بابلیان را شکست و دوره ها بر بابل حکومت کنند و تا دورهای بسیار طولانی بر یکدیگر تاثیر گذارند.یا لولوبیان که قومی کوهستانی نشین که در جنوب گوتی ها(تا حدودی منطبق با کردستان امروزی) و از شمال کاشیان در جبال زاگروس سکونت داشتند و مانییان(سکونت در اذربایجان و کناره جنوبی دریاچه ارومیه) نیز همسایه شمالی گوتیان و همسایه جنوب و جنوب شرقی اوراتورها و همسایه شرقی میتانی ها بوند که این توضیح مختصر بران بود که اینان همگی چگونه در کناره مرزی و گاها در درون سرزمین یکدیگر زیست کرده اند و به واقع بر یکدیگر تاثیر گذاشته اند درست است که در دوره ای قومی قدرتمندتر از دیگر خود را نشان داده اما موضوع مهم انست که اینان انطور که در تکامل فرهنگ و زبان و علوم یکدیگر نقش گذارده اند که امروزه این شباهت ها اختلاف هایی(قومی برتر و قوم های دیگر را زیر مجموعه می دانند) را بوجود اورده است که با اندکی مطالعه تاریخ به تمامی این رازها میتوان پی برد.بطور یقین برما واضح است تا قبل از این اقوام که بر این سرزمین کوچ کنند سرزمین ایران بر خود بومیانی را دارا بوده است که چندید هزار سال زیست کرده اند و خود به تنهایی فرهنگ و علوم ارتباط را ان حد از تکامل رسانیده بودند که امروزه در تمامی نقاط ایران زمین به مثال لرستان و پشتکوه و ورکوه در میانه غارها و درها با اثاری چون اشکال حیوانات و ادمیان در حال انجام فعالیت هایی یافت می شوند به گفته ی داوردین استون افکار خالقین ان اثار به ان حد از تکامل رسیده بودند که ارتباط را درک و سعی بر شناخت علوم و فنون دیگر برای درک هستی خویش می دانستند.حال از این موضوع چنین می شود نتیجه گرفت در دوره هایی که عیلامیان و کاسیان و دیگر اقوام هر کدام به نوبه خود بر این سرزمین ها وارد گشتند با هرانچه که در ذخیره گاه علوم و فنون و ارتباط اجتماعی و فرهنگ خود داشتند با بومیان و دیگر اقوام در پیشبرد تکامل ان علوم به کار بردند و تاثیر واقع خود را گذاردند.اینک چون بحث و موضوع ما در مورد این سه مورد یعنی بومیان قبل از مهاجران و کاسیان و عیلامیان بدلیل تسلط و سکونت بیشتر بر سرزمین لرستان و پشتکوه و ورکوه و جنوب کرمانشاهان و تاثیراتی که بر شکل گیری و تکامل فرهنگ قومی که ما امروزه لر می دانیم اش می پردازیم
در طول دوره هایی از زمان باستانشناسان مختلف نامی که در محدوده پشتکوه و پیشکوه و سرزمین لرزبانان فعالیت کرده اند از اثاری که به دست اورده اند قدمت سکونت را در این منطقه به مراتب متعلق به 30 تا 70 و تا 110 هزار سال ق.م و ورود کاسیان و عیلامیان دانسته اند و بارها این مناطق را(مهد تمدن مفرق(برنز) نامیده اند و تنها سرزمینی دانسته اند چند بعدی و دارای شاخه های متعدد تمدنی که میتوان جهانی از تاریخ و تمدن را در ان جست- و اظهار داشته اند که اقوامی و تیره هایی که در میانه این هزاره ها می زیسته اند دوره به دوره از الحاظ علوم در خور زمان رو به پیش می رفته اند و مطمئاا تا دوره و زمان ورود عیلامیان و کاسیان این علوم و فنون به تکاملی رسیده اند که از داشته های این دو قوم والاتر بوده است.این باستانشناسان اظهار داشتند بطور یقین در زمانی که این دو قوم یعنی عیلامیان و کاسیان بر زاگروس وارد شدند با علومی که خود داشتند با بومیان درامیختند و علوم و فنون خود را به تکامل بیشتری رساندند و این بومیان نیز جزئی از قبایل تشکیل دهنده حکومت ها شدند و به دلایلی مبهم اثار و تمدنشان را اشکار نمی سازند و باستان شناسان این رویه را سیاهه گذاشتن بر روی تمدنی در دل شب لقب داده اند تا تاریخ هیچ اثار و نشانی از انان اشکار نسازد) اما با توجه به این چگونگی سیاهه ی سرپوش بر تاریخ این دو قوم در سرزمین عیلام و لرستان میشود به این تاثیرات که نام و نشانی را از صفحه کتب تاریخ نهان سازند پی برد).بطور یقین درهم امیختی بومیان با عیلامیان و کاسیان در طول تاریخشان باعث شد که تیره ها و قبیله ها زیر مجموعه قوام و قوه و گرده ی گردای بیشتری پیدا کنند و در تکامل یک فرهنگ ارتباط و زبانی خاص را پیشه کنند تا که ما امروزه حاصل ان تمدن و فرهنگ را اقوامی چون لر و لر بختیاری و لک بدانیم.اینک برای توضیح بیشتر در این مورد بهتر است کاسی ها را بیشتر بشناسیم همانگونه که عیلامیان را در مطلب تاریخ تمدن ایلام باستان شناختیم
کاسیان یا کاسیها یا کاششوها یا کاشیان یا کاشوها یا کارکاشی
در دوران هزاره سوم ق.م یعنی در زمانی که کاسیان بران شدند که از شرق ایل و تبار و قوم و قبیله هایشان را به حرکت در بیاورند و با عبور و گذشت از نواحی مختلف در حدود شمال غربی وارد بر فلات ایران گشتند.در این زمان بود که با رسیدن به کناره ی دریای خزر یکی از تیره های مهم کاسیان بنام کاسپی ها کرانه های دریای خزر را به کوهستان های غرب ایران یعنی زاگرس مرکزی ترجیح دادند ناگفته نماند که نام کاسپی جمع واژهٔ کاس است و پسوند پی که علامت جمع است.معنی و مفهوم واژه کاسی از واژه کاشو نام خدای بومیان لرستان(کاسپیان) باستان برمیاید.و کاسی ها را با نام اصیل دیگری چون کاششوها می خواندند و بطور یقین کاشو که نام خدای شان بود و شو در ان جمع بسته شده و به معنای مردمانی از خدای کاشو یا مردمان کاشو
در مقایسه واژه کاسی و کاسپی-واژه کاسی مفرد و کلمه کاسپین جمع ان است.ریشه کاسی ها همان کاسپین ها یا بلعکس است.چرا که بطور یقین حرف پ در واژه کاسپی نشانه جمع است بران خاطر که پ نشانه جمع است که واژه لولوپوم-لولوبییان-ماتاپه-مادیان-اراپوم-اریایان در باستان این دو قوم و تاثیرات زبانی ایشان بر دیگر ملل چنین تلفظ می شده و معنای مردمان و زیرشاخه ها گرد شده یک قوم را می دهد
نکته قابل توجه در ارتباط ریشه زبانی بین زبان کاسی ها و عیلامیان است چرا که پ نشانه پسوند عیلامی یعنی نشان جمع که در واژه جمع بستن قوم اریا) اری پی اشاره گشته است.و بطور یقین حرف پ نیز در زبان کاسی نشانه جمع بوده همانطور که در زبان عیلامی بوده است و امروزه از هرانچه که از یافته های باستانشنان و پژوهشگران بر میاید از یک زبان واحد مابین عیلامی ها و کاسی ها اشاره می نمایند و نکته--این زبان بیشتر در بومیان زاگرس نشین متداول بوده و ارتباط زبانی و بومی میان این دو قوم یعنی عیلامی-کاسی بوده اند
حال بطور یقین اصطلاح کاس- سی یا کاسپی را شامل نژادی وسیع بوده است که الگو و تاثیرگذار بر دیگر شاخه های قومی خود که بر اینان کنترل داشته است و تا قبل و دوره های پیش از ورود اریاییان تمامی قوم های ساکن در کوههای زاگرس را چنین نامیده اند و از اینان در تاریخ به نام اقوام اسیانی یاد گشته است
و حال این اشارات و موضوعات به ان معنااند که قوم کاسی را تیره های بزرگ با زیرمجموعه ها و شاخه های تیره ای اما دارای یک ریشه بودند تشکیل میداده است که تیره تاثیر گذار بر نام دریای خزر(کاسپین)یعنی کاسپی ها جزئ از تیره های این قوم بشمار می رفته است.حال دلیل اثبات کننده این موضوع ان است که هرانچه اشیائ و اثار از کاسی ها و کاسپی ها در گیلان و لرستان بدست می اید نشان از ان دارند که ریشه ای عمیق این دو به یک نماد پایه گشته است و خود نمایی می کنند.حال قوم بزرگ کاسی در نزد افکار خود سرزمینی را خواستگاه خود می دانستند که در طول تاریخ تمدن های بزرگی بران پایه گشته است به ان دلیل که سرزمین زاگروس مرکزی همیشه نماد مثال زدنی دیگر ملتها بوده است.حال انها به تدریج با تاثیراتی خاص بران منطقه از مناطق مختلفی چون قزوین(تاثیردیده-کاس وی) و کاشان(کاشن خدای قبیله ای دیگر)گذشتند و دورانی را در همدان که خود به پای داشتند و اکسیان می نامیدندش به سر بردند و روز به روز قوای خود را قوت بخشیدند تا توانستند سرانجام خود را در هزاره دوم ق.م در محدوده ی لرستان که بخشی از قلمرو عیلامیان بود جای دهند و با قدرت افزونی خود توانستند که شمال خوزستان را تصرف و کلیت مناطق مسلط را کاشن نامیدند.کاسیان در طول دوران برجای شدن در سرزمین لرستان و با در دست داشتن نواحی همدان نیز بران بودند که قدرت خود را بر هر نحوه ای قوه ی خود را بر هر علوم جنگ اوری پایه گذارند تا سرزمین کاشن را گسترش مثال زدنی دهند و وطن و ریشه خود را در خاک سرزمین لرستان سپارند تا مثالی به موطن اصلی بودنشان در ان سرزمین مثال زنند.حال پس از گذشت دوره هایی که این قوم اجبار بر کوچ متعدد در فلات ایران شدند در اخر توان دفاعی و جنگ اوری انان بر حدی از قوه رسید که توانستند در سال 2197 ق.م میانرودان را تحت حمله قرار دهند و اکد را فتح کنند.از این رو شد که قدرت افزونی کاسیان چنان قوه یافت که توانستند نقطه شمالی مرزی خود را از نامار(کرمانشاه) تا بیت همبان (کردستان) تا محدوده ی الا بریا در جنوب دریاچه ارومیه(اذزبایجان) و تا شرق ترکیه اشنوناک گسترش و مردمان خود را سکونت دهند.و در سال 1750 ق.م توانستند بابل را فتح کنند و به حکومت سلسله حمورابی پایان دادند و برابر با 500 سال بر بابل حکومت کردند.قوه ی کاسیان چنان در ان دوران افزون گشته بود که دورانی را نیز بر عیلام تسلط یافتند و ادره شوش را دوره ها طولانی در دست داشتند.هر چند شکست هایی(1200پ.م) نیز از عیلامیان به خود دیدند و حکومت خود را بر بابلیان پایان دیدند و بر سرزمین بومی خود بازگشتند.اما نکته مهم در ارتباط مردمان یا همان تیره ها و قبایل کوچ نشین و بعدها شهرنشین بود که عامل اصلی گسترش پیوندها و فرهنگ های اجتماعی و ارتباطات را به اشتراک می گذاشتند.به گفته داوردین استون این ریشه ها تا حدی بر ان سرزمین فرو رفت که در زیر خاک ریشه های این دو تمدن به هم پیچش خورده و در تکامل زبان یکدیگر تاثیر گذاردند یعنی تا حدی که امروزه این دو زبان را از هم مقایسه میکنند شباهت های عمیقی با هم پیوند دارند.این ارتباط ها در فرهنگ و زبان و ائین بین ال اقوام بوده است که به ارتباطات حکومتی کشیده شد
این توضیح مختصری بود بر چگونگی تاریخ ورود و اسکان قوم کاسی یا کاسپی
کاسیان در دوره ای که بر سرزمین و محدوده پشتکوه و پیشکوه و لرستان وارد شدند این سرزمین ها را در تسلط عیلامیان دیدند که با رویداد ها و رخدادهایی علیه عیلامیان و جابجایی هایی فراوان سرزمین های لرستان را بر تنه استوار قوم خود ریشه زدند.در طول تاریخ همجواری این دو قوم اتفاقات و رویداد و رخدادهای گوناگونی بر هم به پیش اوردند و هیچگاه در یک حکومت واحد گرد نشدند اما موضوع مهم و تاثیرگذار این دو قوم در زبان گفتاری و نوشتاری تقریبا یکسان بود که باستان شناسان ان تاثیر گرفته از زبان گفتاری و افکار و علوم تیره ها و قبایل که بومیان ان را تشکیل می دادند میدانند که این دو قوم از نظر زیر مجموعه های تیره و طایفه ایی تقریبا یکی مشترک گشتند که این ارتباط ها را بوجود اورده بودند.در طول اکتشافات باستان شناسانی که در مناطق نام برده فعالیت نمودند اثاری را که بدست اوردند به دو دسته تغسیم کرده اند(اثار بومیان قبل از مهاجران-اثار رو به تکامل بعد از ورود دو قوم عیلامی و کاسی ها یا کاسیت ها)با شباهت های عمیقی که در این اثار دو دوره رویت کرده اند(به مثال اثار باستانی هایی که نشانه علوم ساختمان سازی و ترکیب و به عمل اوری خاک هایی برای سفیدکاری و نمای-سنگ تراشی یا ابزار و علوم نقش دادن به سنگ ها-علوم تعغیر مسیر اب(شهر تاریخی سیمره)-علم پرورش اسب و اسب سواری-تیغه ها و فلزات برنده-سرپیکانها-خنجرها و شمشیر های کوتاه و بلند اهنی و مفرغی-کلنگ ها و تبرهای اهنی و مفرغی-تیغه یا قبضه ها-نیزه ها و سرنیزه ها-سرتیرهای مفرغی و اهنی-تبرزین ها-و علم هنروری انان در ابزار جنگی نیز بران می شد چرا که از هرانچه تاکنون از کاسی ها برامده و ابزار نا برده ایی که دارای دسته اند همه در انتهای خود سر حیواناتی اسطوره ای گذارده شده و در تمامی اشیای کاسی شیئی وجود ندارد که اثری هنری و در ان بکار نرفته باشد که نشانگر علوم و ابزار جنگ اوری اند-و علم حفاری یا زیرگذرها-علم ارتباطات که با ان توانستند 5 یا 6 قرن بر بابلیان با اقتدار تسلط داشته باشند)اینک چنین نتیجه گیری کرده اند مردمانی که در دوره های نوسنگی زیست می کرده اند عامل اصلی پیدایش علوم و فنونی بوده اند که امروزه ما ازان بومیان بر کاسیان می دانیم.به ان دلیل که از هرانچه نقوش بر دیواره غارها و دره ها نقش داده اند بعد ها که به تکامل بیشتری از علوم ارتباط دست پیداه کرده اند و به ارامی توانستند نقش هایی ارتباط گونه چون(حیوانات اسطوره ای.یا شکارچیانی در پی شکار حیوانات-گذاشتن سر ادمی بر تن حیوانی اسطوره ای برای ابراز نمادی قدرت گونه خاص بر دیگران)بر روی گل بکار گیرند و در ان زمان که کار با خاک و گل را درک کردند باعث شد چگونگی و طراحی سفال را نیز درک کنند.حال همین رویه ادامه پیدا کرد و اثرات دیگری را خلق کردند تا انجا به تکاملی از فنون رسیدند که کاسیان ریشه در خاک سرزمین های نام برده زدند و چون ریشه ای هنرمند و هنرور و ذاتی در گرو علم داشتند و می دانستند که چگونه در هر کاری علومی خاص بکار برند از علوم بومیان نیز در تکامل علوم و فنون خود بکار گرفتند و به درجات خاصی از درک پیشرفت در ساخت افزار بدست اوردند.اما نکته مهم در ان است که از لحاظ اشتراک با بومیان در ارتباطی انکارناپذیر بودند که در هر دوره از تاثیراتشان بر یکدیگر میتوان به راحتی درک کرد
این نیز توضیح مختصری بود بر چگونگی به تکامل رساندن و هم خو شدن دو قوم از بومیان ایران زمین که ریشه ای زدند در عمق خاک و از این تکامل های فرهنگی و اجتماعی و ریشه زبانی و گفتاری قومی ثمره ی این عظمت ها و شکوفایی فرهنگی گشت که لرزبانانند(قوم لر) و لک زبانانند(تاریخ و چگونگی ریشه فرهنگی قوم لک) نیز هستند که از نظر لهجه ای تعغیر نمودند
حال به چگونگی نام و اسامی این مناطق و اقوام در کتب و کتیبه های دیگر ملل که برامده خواهیم پرداخت تا تمامی شک و گمان ها را از این قوم برداشته شود چرا که در این سرزمین با تمدن روزگاریست شک و گمان بر جای حقیقت ها خودنمایی می کند و بطور یقین ناعادلانه این شک و تردید ها برای به اوج بردن تاریخ قوم دیگری که از بنیه تمدنی کمتری برخوردار است گنجانده شده است.چرا از وقتی که حقیقت نهان گشته راه برای چنین افکار پلیدی هموار شده است و حال در سرزمینی که حقیقت ها اشکار شوند مطمئناا جایی برای اینان نمی ماند که قوم خود را بر سرزمین دیگر برتر بداند.کیست که نداند سرزمین لران به مثال پشتکوه و پیشکوه و دیگر مناطق لرزبان حقیقت های در درون دارند که اگر اشکار شوند چه تاریخ و تمدن هایی که از پله های با تمدن قوم لر خود را به پیشینه ای از با تمدنی بالا کشانده و نشان داده اند خار می گردند
از طول تاریخ موجودیت تمدن کاسی ها یا کاسپین ها در طول تاریخ به جمع کثیری از نام ها و واژه ها بر این قوم نام برده اند و در تمام کتب تاریخ دیگر ملل بطور مختلف از قوک کاسی نام برده اند و هر کدام معانی خاصی را می دهند و بر تیره های قومی زیرمجموعه کاسی مثال زده اند-به مثال
واژه هوز یا خوز(منطقه خوزستان امروزی) از کلمه هسی یا اوکسی بر بومیان زیرمجموعه نام قوم کاسی که در خوزستان امروزی فعالیت کرده اند گرفته و نام بردند
از قوم کاسی به نامهای هسی اوکسی اوکسیان(لران بختیاری) هوزی خوزی کوسی ، کوس-سی ، کاش-شو(یکی از نماد یا مرتبه ای والای خدای و خدای کاسیها)، کوشین کاشن( کوسان، کاسو، کاسیت(بومی های دیگر در سرزمین لران بختیاری)،کاشن ( تا اواخر دوره هخامنشیان با سرزمین لرستان کنونی اطلاق می شده و واژه لرستان از دوره اسلامی شروع به نامیده شده است) کشو، کاسیوس-کوسایوئی(به معنای فلز قلع از در نزد یونانیان) کوسای، کیس-سی،کشکو کشو و کاسکان-ساکنان کناره رود کشکان)- کوسه، کاسپی(بالاترین نماد قومی یا خدایی)،اکسیان(بومیان در همدان امروزی)، اکس-سی-اکسایا-کاسیستریس-کارکاشی-و لازم به ذکر است که بیشترین منابع از کسی ها در منابع اشوریان و دیگر ملل بر میاید
اگر از تیره های دیگر کاسی ها.اوکسی ها را بدانیم انان نیز در عهد باستان بر منطقه چهارمحال بختیاری(لران بختیاری) نامیده شده اند که در قسمتی از خوزستان نیز که به سرزمین چمنزارها و مرطوب و نمناک زیست کرده اند نیز معنی گشته اند اما بطور یقین اوکسی ها و کاسپی ها همه از یک قوم بنام کاسیان بوده اند چرا که اگر اوکسیان را بر منطقه بختیاری نامیده اند.اگر به یاد داشته باشید ذکر شد که در دوره اولیه ورودشان نام پایتخت خود را در همدان اوکسیان نامیدند پس نام های مرتبط با کاسی ها همه یا قوم و قبیله ها و تیره های زیر مجموعه بودند یا همان نام کاسی است که لهجه ها در این نام تاثیر گذاشته اند.چرا که در کتیبه های بابلی نیز به نام های کاسی و کاسپی همزمان و به موازات عیلامی ها اشاره شده که انها را مسلط به بخشهای لرنشین امروزی چون قسمت لرستان و سرزمین بختیاری دانسته اند
و از قوم دیگر در زیر مجموعه قوم کاشو یاد شده بنام کاسپ ها که قومی نیرومند در پایه گذاری تمدن با توانمندی هایی بسیار و اثار بجامانده از انان زیگورات چغازنبیل-اسیاب ها-قنات های شوشتر-و پل های بسیار متعدد با نام های اناهیتا در تمامی نقاط ایران زمین بنا داشتند و اظهار داشتند که با ساخت چهار تاقی هایی توانستند انحراف 23 درجه ای مدار زمین در گردش به دور خورشید را اندازه گیری کنند ودریافتند که پس از آخرین شب پاییز بر طول روزها اندکاندک افزوده شده و از طول شبهای سرد کاسته میشود
هر انگونه که از کتیبه های عیلامی مالمیر(ایذه مرکزیت لران بختیاری در عهد باستان) برمیاید کاسیان (اسلاف لران) را از اقوام نواحی عیلامی نشین می داند که سکونت داشته اند.می شود بطور یقین ارتباط یا میانجی ارتباطی این اقوام عیلامی نشین را همان بومیان با تمدن 40 تا 100 هزار ساله دانست که پل های ارتباطی را بوجود اوردند که باعث شده است این سه قوم بومی از نظر فرهنگی و اجتماعی و گفتار زبانی با هم در ارتباط عمیقی بوده باشند
در خبر هرودوت کاسی های از شاخه جنوبی را وابسته به نام بودیها(به معنای رستگاران یا خوشبختگان) را جزئی از قبایلی معرفی کرده که در تشکیل اتحادیه قبایل ماد تاثیر گذاشته اند که در اوستا نیز از انان به نام خشتاویها(درخشانها) یاد شده است(پس میشود تکیه بر این موضوع بران شد که این کاسی ها(لران)بوده اند که در شکل گیری اتحادیه قبایل ماد تاثیر گذار بوده اند نه که ماد بر قوم کاسی
از هرانچه که از کتیبه های کوتاه بجامانده از کاسیان برمیاید نشان از ان دارد که کاسیان سرزمین ریشه ای خود را لرستان(تمامی سرزمین لرزبانان) تا حدودی جنوب شرقی کرمانشاهان دانسته اند و در طول تاریخ عظمتشان سه شهر بزرگ و نامی پایتخت گونه ی خود را خارتیش(یعنی خوار کننده تشنگی) یعنی خرم اباد(از نامیترین و تاثیرگذارترین شهرها در تمامی دووره های تاریخی) کنونی که از مهمترین و تاثیرگذارترین حکومت مرکزی خود دانسته که در تاریخ اشوریان نیز از مهمترین شهرها مهم و شهر حکومتی مرکزی کاسیان در دوره و عهد خود یاد کرده اند.کاسیان در دوره ی اوایل گسترش شمال مرزهای تحت سلطه خود در شهری که امروز کرند غرب می نامیمش حکومت مرکزی خود را نیز تا دوره ای که به نام(کرینت اش)بوده است اداره میکرده اند
نکته بسیار قابل توجه ان است که در اوستا به خاطر اهمیت و تاثیرگذاریهای این قوم هم به نام خشتاویها(کاسیها-لرها)-(درخشانها)یاد شده که این قوم را با رهبران اساطیری شان با نام های پوروذاخشتی(پربخت-اقبال) که ذاخشتی به (بختیار) از اساطیر والای لرهای بختیاری بوده است یاد شده است
این دلیلی است بر ارتباط های گوناگون که مطمئاا زیرمجموعه ها ایجاد کرده بودند-چرا که از نوشته های استرابون چنین برمیاید کاسیها در دوره ای چنان ارتباطی با عیلامیان برقرار می کنند که در حمله ی خوزیها(عیلامی های جنوبی) عیلامیها را طرفداری می کنند و ان حملات را دفع می کنند
این موضوعاتی که برامده از کتب و کتیبه های تاریخی بودند کلیاتی مختصر بود از نقش مهم این قوم بر قوم های دیگر در دوره های موجودیت
امروزه از هرانچه که باستان شناسان در خرم اباد-کوهدشت-پشتکوه و پیشکوه اثار از میانه ی تپه های باستانی-گورستان های تاریخی-غارها یا غار نقشها یا نبشته ها-دره ها-شهرهای باستانی-بدست اورده اند نشان سکونت در سرزمین های لرنشین از(10-25-50تا90تا120) هزار سال پیش یعنی از دوره های نوسنگی(نوسنگی پارینه سنگی و...) دارد که در هر دوره فرهنگ اجتماعی خود را رو به تکامل هدایت کرده اند.تمامی این باستان شناسان که در این مناطق لر و لک نشین گواه بر یقین داده اند که این بومیان این سرزمین از نخستین مردمانی بوده اند که سعی بر اهلی کردن حیوانات نمودند(نقش های گله های حیوانت با افرادی چوب یا موی بند مانند بافته شده از موی گوسپندان و کشف ابزار ایجاد حفاظ برای نگهداری(غارنبشته های کوهدشت و کوهای اطراف خرم اباد) و از نخستین هایند که کشت و کشاورزی را درک کردند و مسیر رودها را بکار خود می گرفتند.از اکتشافات باستان شناسان در غارهای اطراف خایدالو(خرم اباد)-نقاط باستانی و غارهای شهرستان کوهدشت-غارهای جنوب کرمانشاه(لکستان- غارهای هلیلان-دره هلیلان)-سرزمین بختیاری-و کوه های هومیان(نقوش صخره ای متعلق به دوره پارینه سنگی) و غار میرملاس(در کوه سرسورین-اولین و نخستین سکونتگاه انسان و اغازگر تاریخ مدون بشری)-و غار دوشه-و شهرهای باستانی تپه مانند در کناره طول رود سیمره یا هیثیته یا ایدیده)چنین برمیاید که در 15 تا 25 هزار سال ق.م بومیان سرزمین لرنشین با هنر نقاشی و نقش بستنش بر صفحه و دیواره های کوه ها و غار ها ارتباط را شناخته و حالت خبر رسانی داشته که قصد داشته اند نشانی از خود بجای گذارند که بعد از انان گویای ان باشد که این رخداد نشانی از ماست که نشانی باشد برای کوچ های سال بعد که از ورود دیگر قبیله های بیگانه جلوگیری شود.بطور کلی بیانگر رویدادهای بوده اند.چنان که از اثار یافت شده در تپه های باستانی پشتکوه(ایلام) و پیشکوه(خرم اباد-کوهدشت-لکستان-هلیلان-نام برده ها را جستجویی خاص اختصاص دهید چرا تمدن اینان به ان اندازه است که در چند کتاب نیز جای نمیشود)بر میاید گویای انست که این مردمان بومی در 7تا8هزار سال ق.م چنان از نظر علومی درخور زمان به تکامل رسیدند که توانستند علوم کشاورزی و دامپروری خود را ارتقا بخشند و روستا نشینی و خانه سازی و تولید محصولات لازمه تغذیه کشاورزی را درک کنند(تمامی اثاری که در سرزمین پشتکوه و ورکوه و لرستان امروزه به ثبت رسیده اند این موضوع را اثبات می کنند).هرانطور که تاریخ این اثار و منابع اثری و اطلاعاتی در مناطق نام برده بدست امده نشان از ان دارد که قوم کاسی مردمانی صلح طلب بودند که بارها خود را بر دیگر تمدنها شناسانده است اثبات موضوع از ان بر میاید که در دورانی که بابل را فتح کردند توانسته بودند 500 تا 600سال با قدرت وبرتری فرهنگی به حکومت سلسله های خود ادامه دهند.امروزه یکی از منابعی که کاسیان را اجداد لرزبانها حکم می کند در معبد سرخ دم کوهدشت اشیائی سپرگونه کشف گشته که بر روی انها سر انسان هایی نقش شده که در همه انها ابروان بسیار حالت پیوسته به خود دارند و بطوری خاص موی ها را پرپشت تر نشان دادند و با بینی هایی برجسته و بزرگ با گونه های برامده و لبهایی باریک اند که اگر توجه کرده باشید مردمان امروزه لرستان به همین روی از چهره هستند و یا در میان اثار مفرغی لرستان به مجسمه هایی تمام قد مردی بر میخوریم که از نظر مشخصات ژنتیکی بدنی و استایل و چهره ای که با امروزیان لرستان به یک گونه اند و بسیار از این نوع اشیائ و مجسمه ها که در جای جای منطقه لرستان و پشتکوه یافت شده که همگی نشانی دارند که با امروزیان مطابقت دارد.این موضوع در زمانی روی اثبات پیدا کرد که به منابع تکیه کرد که شک و تردیدها را از میان برداشت.این اثار سینی ها یا مجمه هایی بودند که در موزه ملی دانمارک با شماره ثبت و جایگاه ای ار تی9 نگهداری میشوند که اظهار داشته اند در زمان حکومت خاندان پهلوی بنا بر دلایلی مبهم به انجا رسیده اند.بر روی این سینی یا مجمه ها زینتی مفرغی حدود 75مرد با البسه جنگجویان کاسی نقش شده که تمامی نکته قابل توجه در ابروان و موهایی با پیوستگی و قلم خوردگی بیشتر اس که چون اثار ذکر شده یکی بوده اند
ناگفته نماند که یکی از عاملین پیشبری تمدن فرهنگی کاسپی ها علوم ابزاری و نقشی و طراحی برای خلق اثار نمادین بوده است و بطور یقین با علوم نمادین سعی بر ابراز و گسترش و تکامل بخشیدن در فرهنگ تمدنی داشته اند و رویاپردازی هایی را با این عاملین نمادین رو به تکامل سوق داده اند چرا که امروزه از هرانچه ز اثار کاسی ها بر میاید در نقوش نمادین حیوانات اسطوره ای و نمادهای خدایی را بسیار بکار گرفته اند به مثال-حیوانات اسطوره ای برای نماد و بکار بردن در صنعت فلزی خود چون اسب(نماد شکوه و جلال و عظمت و از جمله نماد های خدایی)-کل و بز کوهی(نماد استواری و استقامت)-گوزن کوهی(نماد مردانگی و برتری)-شیرماده(نماد عامل باروری پاک نهاد و پاک سرشت که پایبند بر دوری جستن از غیر-و پایبند بر اداب تربیتی زادگان)-یوز پلنگ و ببر که تمامی این نمادین جنبه باورهای مذهبی داشته اند و نه شکارگری و اشیای و نقوش نمادین دیگری اعم از خدایانی دارای ریش-شیاطینی شاخدار دارای حیوانی همراه خود-خدایانی مابین دو حیوان نمادین-حیوانی گربه ای نماد ترس و شقاوت-و تمامی نماد این اشکال را نیز بر روی اشیائ زینتی چون سنجاق ها-دستبندها نقش داده اند
آثار مفرغی کاسی ها یا اثار مفرغی لرستان که بیشتر در محدوده ی لرستان-ایلام-کرمانشاه بر می ایند ظواهر و تصاویر که نقوشی این اثار را در بر می گیرند عبارتند از : گیلگمش ، انکیدو ، شیر ، گراز ، مجالس شکار ، بزکوهی ، شیر بالدار ، درخت نخل ، نقش آتشدانها ، نقش مراسم مذهبی و قربانگاه ، کرکس ، ابوالهولها ، گل آفتاب ، و نقش خورشید وار است در خصوص شیوه ساخت اشیاء و ابزارهای مفرغی از شیوه قالب گیری و از شیوه کنده کاری استفاده برده اند.و میتوان آثار مفرغی لرستان به مواردی خاص دسته بندی کرد که عبارتند از ابزار و وسایل جنگی (تبر، تبرزین ، سرپیکان ، سرنیزه و …) اشیاء نذری و مذهبی ( بتها ، طلسم ها ، سنجاقها ، پلاکها و … ) ظروف اشیاء زینتی ( قاب ، آینه ، کمربند ، بازوبند ، انگشتر، گوشواره ، گردنبیند و … ) تشابهات اشیاء مفرغی لرستان با اشیاء مفرغی کشورهای اروپایی چون مجارستان ، بلغارستان ، آلمان ، سویس ، شبه جزیره اسکاندیناوی و شمال فرانسه و انگلیس در موارد زیر است شاخ برنزی سنجاق قفلیها نقش خورشید گردن بندهای مارپیچ صلیب شکسته و از کشورها و صاحب تمدن هایی که در سرزمین انان اثاری متعلق به کاسیان بدست امد و علوم کاسیان بر ان سرزمین تاثیر نهاده عبارتند از سرزمین چین-بین النهرین-بابل-اشور
در طول تاریخ از هخامنشیان به بعد قوم ها-اساطیر-تاریخ نویسان-اعراب-تفسیرهای مختلفی به چگونگی شکل گیری کلمه و نام لر کرده اند و مثال هایی را اورده اند که هیچ بنیه تاریخی و فرهنگی را دارا نیستند و هرانگونه که در تاریخ اقوام دیگر مشاهده نمودند اینان نیز این نام را مورد تفسیر و چگونگی شکل گیری اش قرار داده اند که تحت تاثیر تبعیض ها و برتری های نژادی و لهجه ای قرار داده اند و ایا اینان در زمان به خط کردن تاریخ انصاف را رعایت کرده اند و در موقعی که کلمات را تفسیر کرده اند از علم فرهنگی و تاریخ کافی برخوردار بوده اند یا در ان لحظه که تکیه بر لهجه خود معانی را ربط داده اند ایا اصولا لهجه و زبان ان فرد تفسیر کننده ربطی با فرهنگ گویشی اجداد قوم لر داشته است یا که فقط اظهار نظراتی بیهوده بوده است که راه را برای تبعیض ها و حس قوم برتری ها را بر امروزیان هموار ساخته است.پس از این موضوع که حقایق مرتبط با تاریخ لرزبانان را به سوی بی راهه کشانده میتوان تصمیم گرفت که در طول تاریخ هخامنشی به بعد اقوام و افرادی با زبان ها ولهجه های مختلف با اظهار نظرات مختلف در مورد چگونگی معنی کلمه لر سعی بر هدایت افکار قوم هایی برای بران کردن حس های فرهنگ و برتر نشان دان نژاد خود درهدایت کردن تاریخ و فرهنگ برای ساختن تاریخ خام قومی دیگر
حال همانطور که در مورد قبیله هایی چون اوکسی ها(تسلط بر بختیاری)-کاسپی ها(تاثیرگذار بر دریای خزر) که دلیل اورده شد که اینان همه از مجموعه اقوام کاسی بودند که هر کدام مناطقی را اداره میکردند.حال تکیه بر این موضوع همانطور که البرت دارستلین اظهار دارند قوم لک را نیز از جمله قبیله های مهم از بومیان ایرانی و عیلامی و کاسی می داند چر که امروزه لک زبانان به مثال سرزمین کوهدشت-لک زبانان دیگر نقاط لرستان و ایلام چون لکستان را نیز به همان اندازه تمدن عیلامی و بومی وکاسی می داند که قوم لک نیز قبیله ای بودند زیرمجموعه و برامده از بومیان و عیلامیان و کاسیان که با اکتشاف و پژوهش در مور این قوم نیز چون قوم لر کم کاری و ظلم گشته است که با یک دوره به یقین میتوان به پیشنه بومی اینان نیز پیبرد.(اثار باستانی ذکر شده و زبان پربنیه و با تمدن مردمان کوهدشت نیز دلیلی بر با تمدن و ریشه ای قوم لک متصل با بومیان و عیلامیان و کاسیان).در طول تمام نتایج اکتشافات باستانشناسان بین المللی اکثریت چنین بدست اورده اند که نتایج بدست امده نشانگر ان است که مردما لر ثمره از هم شدن بومیان نخستین-عیلامیان-کاسیان هستند.چرا که کاسیان سالها و قرن های بسیار زیادی پیش از ورود پارت ها-پارس ها-مادها-وارد بر فلات ایران شدند و بعدها شاید اندکی از الحاظ فرهنگی بر یکدیگر تاثیر گذاشته باشند ولی از نظر ژنیتکی هیچ شباهتی از ان دوران با لران و لران لک زبان نداشته اند.چرا که درمورد لک زبان ها نیز البرت دارستلین(از مهمترین ژنتیک شناسان امریکایی)بطور یقین دانست که مردمان لک زبان نیز شاخه ای مهم چون به مانند کاسپی ها-کاسیت ها از جمله بومی کاسی عیلامی چون لران هستند که در طول تاریخ تا کنون بدلیل مهاجرپذیر بودن سرزمین مکانی شان چون سیمره و کوهدشت یا همان ورکوه تاثیراتی بر به تکامل رسیدن زبانشان برخود دیده اند
اگر صاحب نظران کرد خود را از مادها و شاخه ای از پارسیان می دانند و بطور یقین مادها پارت ها اریایی ها(چه زودتر یا دیرتر به هرحال از تاریخ چنین برمیاید) یا پارسی ها(و دیگر قوم های مرتبط که مد نظرشان است) هزاران سال بعد از ورود عیلامیان و کاسیان بر ایران وارد شدند.و بطور یقین لرزبانان که اجداشان از کاسیان و بومیان سرزمین عیلامی است و هم از بومیان ایران زمین.پس چگونه قوم لر را زیر مجموعه قوم کرد می دانند ایا این ادعاها چون(شعار چهارپارچه کردستان) تنها برای کسب امتیازهایی در وسعت بخشیدن محدوده مرزی کردهای عراق نیست.حال بعضی ها نیز قوم لر را از اریاییان یا پارسیان دانسته اند و هر دلیلی هم اورده اند متعلق به حکومت همزمان مادها و هخامنشیان است که مطمئناا به خاطر حکمفرمایی و تسلط اینان اثاری بجامانده که بر پایه این اثار رابطه هایی ژنیتیکی بی اساس را بین این اقوام بوجود اورده اند.به یقین در مجموع از نظر فرهنگی و اجتماعی قوم لر به دلیل تسلط پارسی ها بر بخش وسیعی از سرزمین های مختلف شاید با اقوامی چون مادها کردها ترکان اعراب از نظر فرهنگی درامیختگی داشته اند اما این امیزش های فرهنگی تعغیری در ماهیت مستقل ژنتیکی خاص ایجاد نکرده اند شاید بعد از انقراض حکومتی عیلامیان و کاسیان) این اقوام از نظر فرهنگی در هم امیخته شده باشند اما با این همه شواهد و اثار و درون مایه کتب حقایق تاریخی جایی برای بازگویی این اظهارات می ماند(چرا که در موزه سلطنتی بریتانیا بر سنگ نبشته ای لوحه مانند متعلق به تمدن اشور(با شناسنامه ای149ک ای چنین یاد شده و برمی اید که کاسیان در زمانی که به کوهای زاگروس رسیدند با بومیانی برخوردند که از نظر علوم پیشبرنده درخور زمان به خودکفایی رسیده بودند و کاسیان که درونی خوش ذوق و هنرور داشتند ارتباط عمیقی با بومیان که(سیاته می نامیدند)ایجاد و برهم به کار خود گرفتند و این موضوع عامل هم خو شدن این دو قوم شد شدند
در مورد اریایی بودن لرها هم هیچ سند ژنیتیکی ارائه نکرده اند و همه برپایه همین اظهارات گوناگون و بی اساس و مختلف که قوم لر را از همه دانسته اند به غیر از تمدن ریشه ای که بر ان استوار گشته است.و بطور یقین در دوره انقراض حکومت عیلامی ها و کاسیان به دلیل تسلط یافتن پارسیان و ارتباط های بین ال اقوام زبان پارسی بر زبان بومیشان تاثیر گذاشته باشد اما از شباهت ها دستور زبانی دلیلی بر مرتبط بودن ژنیتکی و قومی و زیرمجموعه گی قوم لر ز دیگر قوم ها نمیشود
صاحب نظرانی در مورد اجداد قوم کرد اظهارات بسیاری را عنوان کرده اند به مثال اول.مادها از اولین اجداد قوم کرد هستند که دلایلی را هم اورده اند.اگر هم چنین باشد پس چگونه قوم لر که بیشتر از کاسی اند. را که قرن ها پیشتر از مادها و پارس ها هم به فلات ایران وارد شدند را از زیرمجموعه قوم کرد می دانند.یا که در منابعی دیگر اورده اند که در شکل گیری اجداد قوم کرد(لولوبی ها-مانایی ها-میتانی ها-خالدی ها-نایریها-کردوک ها-تاثیر گذاشته اند.خوب اینان اصولا در فلات ایران بطور مداوم به دلیل رخ دادهایی در حال جابجایی بودند و هرجا که سکونت گزیده اند بر انجا تاثیر و اثار بجا گذاشته اند و در طول تاریخشان بر یکدیگر تاثیرات فرهنگی و اجتمائی و درهم امیختگی های بسیاری گذاشته اند.پس بطور یقین همانطور که از تاریخ بر میاید این اقوام تعغیرات بسیاری به خود وارد کرده و در زمان گسترش یافتند حکومت های خود را نیز برپا داشته اند و همه در شکل گیر تمدن ایران نقش داشته اند.پس نمی توان برپایه چنین مستندادتی قوم خود را بر دیگر قوم ها برتر و عامل بوجود امدن قوم های دیگر دانست.و یکی دیگر از مستنداتی که ارائه نمودند در مورد اظهارات تاریخ نویسان عرب یا غیره در دوره حکومت ساسانی و اشکانی و حمله اعراب و تاثیراتشان به بعد. از نظر تلفظ و زبانی وابسته به لر دلایلی را اورده اند که هرانگونه که از نامشان پیداست ایا انان از بنیه زبانی و تاریخی و لهجه ای کافی برخوردار بوده اند و یا در هنگام به خط کردن اظهاراتشان در مورد تاریخ نام لر و لک انصاف و حقیقت را رعایت کرده اند
یا پارسیانی که در دوره انقراض عیلامیان و تسلط یافتنشان از خود خط و کتابت نداشتند و قرون بسیار بعد از کاسیان بر ایران تسلط یافتند. چطور میتوانسته اند که بر زبان و فرهنگ گویشی لران یا کاسیان که با عیلامیان هم سو بودند تاثیر گذارد.شاید در گذر زمان در تعغیر لهجه ای ان تاثیر گذاشته اند اما در تکامل اولیه این زبان هیچ نقشی نداشته اند
همانگونه که در مطلب تاریخ تمدن ایلام باستان در مورد چگونگی از بین رفتن حکومت مرکزی عیلام گفته شد کاسیان نیز همانگونه تحت تاثیر یورش و حملات دیگر اقوام به مثال هخامنشیان قرار گرفتند و تاریخ و تمدن باشکوهشان به نفع سازش پایه زیرساخت تمدنی هخامنشیان پایمال شد.در دوران حکومتی پارسیان به بعد چنان تمامی تاریخ و علوم فرهنگی کاسیان را پله های ترقی تمدنی مثال زدند ساختند و بعد از برداشتن هر گام به پله بالاتری.پله های پشت سر گذاشته را به نابودی و تخریب کردند تا اثری از تمدنی که گویای شکوه کاسیان باقی نماند تا بعدها بر علیه شان بر ایندگان شهادت دهند و اثاری که نشان از عظمت و شکوه کاسیان داشت را برجای نگذاشتند و بعدها نیز انکارشان کردند ایا در ان زمان بران نشدند که در ایندگان علم و هنر کاسی که در ذات و درونی ایندگانشان(لران)باعث می گردد که هنر ناب پدری را از تقلید تشخیص دهند و به یقین پارسیان عهد باستان هرانچه که دارند بر پایه علوم و فنون و فرهنگ و ارتباطات اجتماعی کاسیان و عیلامیان بوده است
لحظه ای به این چند خط بی اندیشید
اقوام کاسی از مهمترین لشکر تشکیل دهنده دومین لشگر سپاه ایرانیان در دوره لشگرکشی خشایارشاه در مسیر فتح اتن بود.و حال نکته بسیار مهم و قابل درک در حس ریشه جویی و میهن پرستی بومی کوروش است که امده است کوروش بزرگ بعد از پیروزی های خود گفتاری نمود و براورد و گفت اکنون من حکومت انشان(عیلام باستان با مرکزیت ایذه در خوزستان)اجداد پیش از خودم را زنده کردم
حال بطور یقین از ابراز وجود و هستی کوروش از یاد اجداد خود و حس ریشه و میهن پرستی اش چنین بر میاید که پایه و بنیه ریشه ای ایران زمین همان عیلامیان و کاسیان و دیگر بومیان فلات ایران زمین بوده اند که تاریخ تمدنی ایران را بنا و برپای ساختند که این تنها کوروش بود اینان را انکار نکرد
در اخر درست است مجموعه بیلانگاه پدری اصالت ریشه ای خود را از قوم لر می داند. و اگر هم درمورد صراحت بیان چگونگی تاریخ هخامنشی توضیح ومثال های اورده شده است دلیلی نیست که مجموعه بیلانگاه خود را از ایرانی و پارسی بودن انکار کند.بطور کلی این ریشه است که تنه فردی با تمدن را استوار نگه می دارد که همانطور اشاره شد بیلانگاه ریشه خود را از بومیان-عیلامیان-کاسیان-لران-تا رسد به پارسیان می داند
برچسب ها : درخت بلوط, تاریخ ایلام, تاریخ لرستان, ماسبذان, عیلام, کوه های هلیلان, تپه های باستانی هلیلان, فواید بلوط, تپه های باستانی ایران, گورستان های باستانی و تاریخی, قبرستان های باستانی و تاریخی, اقوام لک, تاریخ تمدن عیلام باستان, پشتکوه, سنجاب, گور, لکستان, زبان لکی, ,